با صدای زنگ ساعت بیدار می شم . همین طوری که چشمام بسته ست ، دستی به بدنم می کشم و بی اختیار می گم : " خدایا شکر ، من زنده ام ! خدایا شکرت که به من ، یه روز دیگه فرصت دادی که زندگی کنم . که بتونم آفریده های قشنگ تو رو تماشا کنم . "
خیلی وقته ، راستی راستی خیلی وقته ، این فکر به سرم افتاده . فکر می کنم یه جای دیگه ، شاید تو یه دنیای دیگه ، آدمای زیادی هستن که دلشون می خواد زنده باشن ! می خوان زندگی رو تجربه کنن . خوبی ها و بدی های زندگی رو تجربه کنن . اونا از خدا خواهش می کنن که اونا رو بدنیا بفرسته ! نمی دونم چرا فکر می کنم ، اونا عدشون خیلی زیاده ، بنابراین باید نوبت بگیرن. باید ثبت نام کنن و منتظر نوبتشون باشن . شاید کنکور هم دارن ! من نمی دونم !
چشام رو که باز می کنم ، همه این فکرا به سرم هجوم می آرن ، در ذهنم ، سر و صدایی بلند می شه ، چه غوغایی !. بخودم می گم :" بسه دیگه ، تند نرو ، آروم باش ". مثل یه بچه سر براه ، خودم به حرفای خودم گوش می دم . ولی ..... قبل از اینکه بلند شم ، تصمیماتی می گیرم . پیش خودم می گم : حالا که زنده ام ، حالا که این فرصت به من داده شده ، این فرصت طلایی ! ازش استفاده می کنم . نمی خوام امروزم مثل دیروز باشه . امروز یه روز دیگه اس ، و حتما یه روز بهتر ! شاید مجبور باشم بعضی کارها رو از روی اجبار انجام بدم ، ولی باشه . همونا رو هم طوری انجام میدم که اگه نبودم ، یعنی فرصت زنده بودن ازم گرفته شد ، بگم : " آفرین به من . چه خوب زندگی کردم ، چقدر معنای زنده بودن رو فهمیدم. چقدر آدم خوبی بودم ! تا تونستم از محبت هایی که خدا تو دلم گذاشته بود ، بخشیدم . خسیس نبودم . خست عاطفی نداشتم . از همه چیزهای خوب تعریف کردم . حالا هر جا که بود و مال هر کی که بود . چون همه چیزهای خوب ، خدایی هستن . چه زیبایی جمال یه بنده خدا. چه یه منظره زیبا ."
بازم با خودم فکر می کنم ، چه خوب می شه بعد از رفتنم ، وقتی همه فرصت های زندگی از من گرفته شد ، بتونم بخودم بگم : " آفرین به من ! به من که خسیس نبودم . می دونستم که خزانه های خدا پر از گنجه ! وجاهایی رو که من خالی می کنم ، پر می کنه . پرِ پر ! من از مالم بخشیدم . به اونایی که لازم داشتن. به یه گرسنه ، به یه پیر ، به یه تنها ، به یه ناتوان ......برای یه اسبابازی یه بچه ، برای خرج تحصیل یه آدم ، برای هدیه به یه عروس ، برای کمک به یه مسافر ......".
به نظرم بخشیدن ، یه جور شکر کردنه . و شکر کردن فقط به زبون نیست . به عمله . برای شکر باید کاری انجام بدیم .
تصمیم می گیرم که از هر چیزی که دارم و شاید بیش از دیگرون دارم ببخشم. از پولم ، لباسم ، سوادم ، هنرم و شاید وقتم . می دونم که اون بخشنده بی منت ، جای خالی رو پر می کنه !
آخر سر هم تصمیم می گیرم توی دلم یه خونه تکونی راه بندازم ! می خوام همه رو ببخشم ! اونایی رو که ازشون گله دارم . اونایی که به من بی محبتی کردن . اونایی که جواب خوبی های منو ندادن و اونایی که با نیش حرفاشون یا تیر نگاهشون منو رنجوندن . همه رو می بخشم .
آره ، این جوری بهتره ! چقدر سبک می شم . دلم خالی می شه . خونه تکونی همیشه خوبه. هر لحظه !
12راز نهفته درآقایان که دوست دارند خانم ها بدانند
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
روش درمان بيماري هگزوميتا در ديسكس
قرنطینه فقط به منظور عادت دادن ماهی
21076 بازدید
12 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
74 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian